تمرکز در تصمیمگیری به کرونا محدود نشود
تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۵۴۷۴۸۰
در ادامه این گزارش گفت وگوی روزنامه ایران با سپهر قاضینوری استاد دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس را می خوانیم:
دوره کرونا تقریباً همه چیز را در کشور ما زیر سایه خودش برد و تجربه جدیدی از حکمرانی و مدیریت در ایران بود. شما چه ارزیابیای از این دوره و آنچه تا الان در آن گذشته دارید؟ وقتی به تجربه چند ماه گذشته نگاه میکنید، چه قضاوتی درباره آن دارید و چه وجوه تمایزی برای آن بر میشمرید؟
در شیوه های مدیریتی کشور ما مشکلاتی وجود دارد که گاه مسیر برای تصمیم سازی ها را با دشواری هایی روبه رو میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دموکراسی یعنی اینکه در یک فرآیند آزاد همه ایدهها و نظرها بیایند، خودشان را مطرح کنند و مقبولیت عمومی خود را بسنجند و نهایتاً در یک سلسله مراتب و نظامهایی به یک تصمیم واحد برسند و آن تصمیم عملیاتی شود. به نظر می رسد از این حیث ما با مشکلاتی روبه رو هستیم. مسأله مورد توجه دیگر ضرورت توجه به قانون است. این فارغ از این مسأله است که آیا قانون ما خوب است یا نه؟ هر چه هست، به هر حال قانون است و باید به آن احترام گذاشت و اگر هم ایرادی دارد، راه آن در شکستن قانون نیست بلکه اصلاح آن است.
منظورتان این است که هم در سطح تصمیم و هم سطح اجرا نیازمند اصلاحاتی هستیم؟
بله درست است. در این دو جنبه نوعی به هم ریختگی وجود دارد که نه تنها مسألهای از ما را حل نمیکند بلکه باعث انباشت مسائل حل نشده در کشور هم شده است. وقتی هم اعتراضی می کنیم جوری جلوه می دهند که انگار به نظام اعتراض داریم در حالی که مشکلات جامعه به علت این وضعیت مدیریتی است (که در کشورما سابقه چند صدساله دارد) و نه اصول و مبانی نظام اسلامی.
حالا در خصوص کرونا این وضعیت چطور بازتاب پیدا میکند؟ مدیریت کرونای ما در همان جهت تشتت است؟
نه اتفاقاً مسأله همین است که در آن جهت نیست. در کرونا به دلایلی که به نظرم یکی از آنها ناشناخته بودن این بیماری بود، وضع فرق کرد. یعنی آن ابزارهایی که ما همیشه برای کنترل مسائل به کار میبردیم اینجا دیگر به درد نمیخوردند. در نتیجه، سیستم بوروکراسی ما به سمت پذیرش یک سری بدیهیات رشته مدیریت و در رأس آن تمرکز تصمیمگیری و اجرایی با لحاظ کردن نظرات کارشناسی رفت. یک ستادی بهنام ستاد ملی مقابله با کرونا شکل گرفت و اختیارات را هم به آن دادند. البته همان اوایل هم نشانههای واضحی بود که برخی نمیخواستند این تمرکز باشد اما دیدیم که الان دیگر خبری از این چیزها نیست و آن کارهای معمول جواب نمیدهد. چون میدان کرونا بهخاطر تفاوتی که در مسأله وجود دارد میدان مانورهای سیاسی و تبلیغاتی نیست. بنابراین خیلی زود به مرحله تصمیمگیری قاطع و متمرکز و البته تا حدود زیادی غیرسیاسی رسیدیم. مثلاً به مرحله تصمیم برای آزادی زندانیان با حجمی که دیدیم رسیدیم. یا نمونه دیگرش تعطیلی نمازجمعهها بود که اگر چه مخالفت های معدودی علیه آن ایجاد شد اما کارگر نیفتاد.
مسأله این است که آیا شما فکر میکنید که در این مهم به نتیجه مطلوب رسیدیم؟ یعنی این روش منجر به محصول مطلوب شد؟
بله من معتقدم ما نتیجه خوبی گرفتیم. انتقادات و ادعاهایی درباره مسائل مختلف مطرح می شود مثل ادعاها درباره مغشوش بودن آمارها یا پایین بودن کیفیت برخی خدمات و این جور چیزها اما باید یادمان باشد که در چه شرایطی وارد این بحران شدیم. هیچ کشوری در مدیریت این بحران، زیر بار فشارها و تحریمهایی که ما هستیم، نبود. همه کشورها دارند با هم تبادل تجارب و تخصص و تجهیزات میکنند، اما از این بابت ما مشکلات زیادی داریم. با وجود همه این مشکلات، کنترل اوضاع از دست مدیران کشور خارج نشد و اتفاقی که در ایتالیا و اسپانیا افتاد در ایران شاهد نبودیم.
یعنی شما ایراداتی را که برخی به تصمیماتی مثل بازگشایی زودهنگام یا عدم قرنطینه کامل و این جور مسائل دارند وارد نمیدانید؟
باید طرف دیگر ماجرا را هم ببینیم. تخمینها میگویند کشور در جریان کرونا با ۳ میلیون بیکار جدید مواجه است. دولت بر سر یک دوراهی بسیار بزرگ بود که موج بیکاری فوقالعاده شدید کشور را در بر بگیرد یا تا حدی تلفات کرونا را بپذیرد.
در پاکستان دولت اعلام کرد که تلفات ما در اثر بیکاری به مراتب بیشتر از کرونا خواهد بود و با این توجیه قرنطینه نکرد. شما همین را میخواهید برای ایران بگویید؟
بله؛ این شوخی نیست. آن کارگران روزمزد و دستفروش و امثال اینها، اندوختهای ندارند که دوره بیکاری را تاب بیاورند. دولت هم منابعی برای حمایت به آن شکل ندارد. در وضعیت بیکاری مفرط و قرنطینه حتی گدایی و دزدی هم نمیشود کرد، چون کسی بیرون نیست تا از او گدایی و دزدی کنند.این یعنی مرگ از گرسنگی. بنابراین به نظر من دولت تا اینجای کار در مدیریت کرونا به هدف خودش رسیده.
بنابراین میشود گفت اگر ما برخی مشکلات به تعبیر شما انباشت شده از قبل و از جمله در حوزه روابط خارجی را نمیداشتیم مدیریت بهتری در مقابله با کرونا داشتیم؟
قطعاً حرف درستی است، اما توضیح من اکنون ناظر به مدیریت دوره کرونا است نه قبل از آن. اتفاقاً قبل از آن اگر ما در سیاستگذاری و حکمرانی خودمان در حوزههای مختلفی مانند سیاست خارجی دچار مشکل شدیم و برای کشور مسأله ایجاد شد یکی از اصلیترین دلایلش نبود تمرکز تصمیمگیری و اجرایی بود. یعنی همان چیزی که الان عامل موفقیت نسبی مدیریت کرونا شده. بله ما تلفات دادیم، خیلی جاها مردم به سختی افتادند، تست کرونا کم بود اما این هم واقعیت است که مثلاً مانند ایتالیا نشدیم که مردم میآمدند و پشت در بیمارستانها میمردند؛ یا در برخی کشورهای پیشرفته وضع طوری بود که پزشک باید بین چند بیمار یکی را که شانس بیشتری داشت انتخاب میکرد و به بقیه مورفین میزد که با درد کمتری بمیرند. بنابراین نظام سلامت و همینطور نظام مدیریت ما در موضوع کرونا با توجه به همه فشارها، عدم دسترسیها و کمبودهایی که داشتیم از پس اداره کردن اوضاع بر آمد. همانطور که گفتم ممکن است.
در کل من میگویم مشکل کرونا خوب مدیریت شد و این خوب مدیریت شدن را با لحاظ کردن شرایط کشور عنوان میکنم. درست است که دادن اعتبار به بنگاههای کوچک به اندازه کافی نبود اما وقتی تجربه مدیریت کرونا در ایران را با لحاظ کردن شرایط خاصی که داریم در قیاس با خیلی از کشورها میگذاریم، میتوانیم به آن نمره قبولی بدهیم. با این توصیف و تصویری که شما ارائه میدهید به نظرتان آیا مقطع فراگیری کرونا یک نقطه عطف در مدیریت کشور است؟ منظورم یک جهش یا تغییر بزرگ نیست فقط سؤالم ناظر به یک تغییر رویکرد و روش است، هر چند حداقلی باشد.
حرف من دقیقاً همین است. بله مدیریت کرونا نه یک نقطه عطف اما حداقل یک تجربه متفاوت در حکمرانی ما است. ما اگر از این مقطع درس بگیریم و به این نتیجه برسیم که پس از این باید پدیده یا احساس بیدولتی را به معنای توزیع زیاد اختیارات غیرشفاف بین مراکز مختلف قدرت و موازیکاریهای مرسوم کنار بگذاریم و یک جمعی در قامت یک سیستم منظم و یک ساختار شفاف در کشور پیدا شوند که اولاً حرفشان خوانده شود و اجرا شود و ثانیاً پاسخگو هم باشند و اختیارات معلوم باشد در دست چه کسی است، بسیاری از مسائل ما قابل حل است. ما فقط اگر همین را از کرونا یاد بگیریم، برنده شدهایم. نه اینکه مثلاً در سیاست خارجی یک جمعی موازی با دولت کشور را به سمتی بکشند و سیاست متفاوتی از آنچه دولت وعده داده را تحمیل کنند، بعد بگویند چرا ارز اینطور شد و چرا اقتصاد اینگونه است. من صریح بگویم که اولاً کشور ما به لحاظ این توزیع نامناسب اختیارات در معرض خطر قرار گرفته و ثانیاً هیچ جریان سیاسی، هیچ گرایشی و هیچ تفکری با این وضع نمیتواند به وعده بهبود شرایطی که داده عمل کند. من حدس خودم این است که دولت سعی میکند تا پایان دوره این ستاد مقابله با کرونا را حفظ کند که کار درستی است . حرف من این است که این مدیریت کرونا میتواند درس خوبی برای تمام حوزههای مدیریت کلان کشور باشد اما متأسفم که هنوز در همین موضوع کرونا محدود مانده.
فکر میکنید چقدر امید هست که در ادامه این اتفاق رخ دهد؟ چشماندازی برای این متصور هستید؟
من میدانم که در بخش سلامت یکسری گروههایی مأمور شدهاند برای تدوین و مستندسازی این تجربه. اما این اتفاق باید در حوزه سیاسی رخ بدهد یعنی یک گزارش کامل مبنی بر توضیح زوایای مختلف تجربه مدیریت این دوره تهیه شود تا در سطوح عالی مدیریتی کشور مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
من حرف شما را اینگونه میفهمم که اگر بخواهد درسی از دوره کرونا گرفته شود ناظر به اهتمامی در بالادست قدرت برای ایجاد تغییراتی در شیوههای مدیریتی است. درست است؟
به نظر می رسد مسئولان ارشد نظام در این باره به جمع بندی های خوبی رسیدهاند چنانکه تشکیل شورای هماهنگی اقتصادی با حضور سران سه قوه را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد. من نمیگویم الزاماً اینها تمهیدات مناسب هست یا نه.
حرف این است که به نظر میرسد اصل مسأله در بالادست قدرت مورد شناسایی قرار گرفته و این خودش یک قدم است. حالا شاید از نظر خیلیها بهتر باشد به جای تشکیل هیأت سران سه قوه به شکل دیگری عمل شود اما حداقل درک شده که کشور نیازمند یک مرکز قدرتمند، متمرکز و هماهنگی است که تبلور اراده ملی هم باشند و حرف و تصمیم آنها برای همه نافذ باشد.
به این ترتیب شما دوره مدیریت کرونا را دارای یک پتانسیل و یک تجربه متفاوت برای مدیریت کلان کشور در حوزههای دیگر میدانید. حالا مسأله این است که این پتانسیل چگونه میتواند رنگ عمل به خود ببیند؟ گفته میشود در همین دوره اتفاقاتی افتاد مثل زمینهسازی برای احراز هویت الکترونیک، تشکیل بانک داده روزانه بیکارشدگان، راه اندازی سفته الکترونیک، افزایش ظرفیت پرداخت وام در نظام بانکی از ۲ میلیون به ۲۰ میلیون و موارد دیگری از همین دست. این تغییرات را شما چقدر جدی میدانید و فکر میکنید در کنار هم میتوانند یک تغییر قابل ملاحظه باشند؟
اینها تغییرات مهمی هستند اما اگر همان مورد اصلی که بر آن تأکید کردم، یعنی اصلاح شیوه های تصمیمسازی و توجه به تمرکز در آن دیده نشود، تجربه کرونا نمیتواند مستمر باشد و به حوزههای دیگر بسط پیدا کند. یعنی تغییراتی موقت و مقطعی خواهند بود. یعنی فرض کنید ما به دقیقترین شکل آمار بیکاران را بگیریم اما اگر نظام متمرکز و کارآمدی نباشد که این آمار را تبدیل به یک سیاست عملیاتی برای حمایت از این قشر نکند، آمار به دردی نخواهد خورد. حالا چرا نظام حمایتی ما رشد نمیکند و آنچنان مؤثر نیست؟ چون دچار تعدد مراکز تصمیمگیری و موازیکاری است. حتی دچار رقابتهای بین نهادی است. آن هم دلیلش درک ناصحیح ما از سیاستگذاری است. بخشی از این هم البته ناشی از عدم درک درست جامعه ماست. جامعه ما باید درک درستی از برخی مسائل پیدا کند.
این موضوع چه ربطی به مردم دارد؟
ربطش آنجاست که مطالبه مردم است. نکته کلیدی و یکی از انحرافات سیاستگذاری ما همینجاست که سیاستگذاران ما (و البته اغلب کشورها) صرفاً به مطالبات اجتماعی نگاه میکنند و به همین دلیل ناخودآگاه به سمت پوپولیسم منحرف میشوند. حرفم این نیست که به مطالبه عمومی توجه نکنند بلکه مسأله این است که باید توجه داشته باشند که آن مطالبه فقط یک فاکتور است و باید فاکتورهای دیگری مثل مصالح نسلهای آینده و محاسبات منطقی تصمیمات را هم لحاظ کنند و بر اساس آن افکار عمومی را قانع کنند. مثال واضح این موضوع مؤسسات مالی غیرمجاز است که چند ۱۰ هزار میلیارد از منابع مالی کشور صرف رفع و رجوع کردن مطالبات افرادی شد که ذیحق نبودند و یک رقم تورمی را به اقتصاد ما تحمیل کرد.
بار فشار مطالبات عمومی بابت این مسائل زیاد است و آن طرف هم کسی زیر بار اصلاح آن نمیخواهد برود. مثلاً همه میدانند برخی صندوق های بازنشستگی وضعیت مناسبی ندارند ولی کسی تصمیم نمیگیرد و همه اصلاح آن را به تعویق میاندازند تا بالاخره یک روزی آوار شود. چرا؟ چون هیچ نهادی پاسخگو نیست. چون اگر کسی بخواهد زیر بار اصلاح اینها برود، دیگری، برخی اعتراضات ناشی از اصلاح اینها را برای خودش موقعیت میداند و به جای حمایت سعی میکند از این آب گل آلود ماهی خودش را بگیرد. این درسی است که باید از مدیریت کرونا بگیریم. این اتفاقی است که برای اولین بار بعد از سالها از یک مقطعی به بعد در مدیریت کرونا رخ نداد، گروکشی نهادها از هم و رقابت آنها با هم کم شد. برخلاف روال قبل دستگاهها بیش از اینکه به این فکر باشند که نتیجه مثبت کار به عنوان کارنامه چه کسی ثبت میشود، به فکر حل مسأله و بهبود شرایط بودند. خب نسبت به بقیه موارد هم نتیجه بهتری گرفتیم.
کاش ارزیابی های علمی و کارشناسی در این باره انجام شود که ناهماهنگی ها یا هماهنگی ها در تصمیم گیری ها چه تفاوتی در زمینه اجرا و حل مشکلات دارد.
این میتواند نقشه راه برای خیلی مسائل پیش روی ما باشد. یعنی مدیریت دوران کرونا این پتانسیل را دارد که به لحظه طلایی تغییر رویکردها در سیاستگذاری کشور تبدیل شود. البته به شرط آنکه مسائل کشور و همین طور مشکلات ساختاری سیاستگذاری را به رسمیت بشناسیم و برای حل آنها عزم داشته باشیم. آن وقت است که تجربه این دوره میتواند چراغ راه خوبی باشد.
ما به هر حال نیاز به یک بازاندیشی بنیادین در شیوه های مدیریتی نظام حکمرانی خود داریم و یکی از تجارب کرونا هم این است که نباید بگذاریم این ضرورت به ما تحمیل شود، یعنی وضع به جایی برسد که ما مجبور به این کار شویم بلکه باید خودمان به استقبال این اتفاق برویم تا با هزینههای به مراتب کمتر و البته کارنامه قابل قبولتر به نتیجه برسیم. یک اتفاق متفاوت دیگری که در کرونا افتاد این بود که به اندازه مقاطع قبلی در مدیریت آن شعار داده نشد. برای حل مشکلات رجز خوانده نشد و حرفها و ادعاها بیش از قبل منطبق با واقعیت و امکانات بود.
ما برای این تغییر رویکرد در سیاستگذاری تا الان مثالی که از خودمان باشد به شکل مشهود نداشتیم، اکثر مثالهایمان کشورهای پیشرفته بودند که برای برخی حالت اسطوره داشتند. حالا ما یک مثال خودمانی داریم و برای مدیریت کشور باورپذیر است. حالا میتوانیم بگوییم این کارها را خودمان کردیم و این نتیجه را گرفتیم و مهمتر اینکه اگر نمیکردیم اتفاقات دیگری میافتاد. ما حالا میتوانیم خودمان را با دنیای پیشرفته مقایسه کنیم. ایتالیا دنیا را پشت سرش داشت، درآمد نفتی دولتش یکدهم نشده بود، تحریم نداشت آن وقت به آن روز افتاد. نکته اینکه آن اتفاق در ایتالیا در قسمتهای پولدار شمال کشور رخ داده بود. میشد آن فاجعه و حتی بدترش در ایران هم رخ دهد، هیچ کس هم به داد ما نمیرسید و خیلیها در دنیا حتی خوشحال هم میشدند. اما با همه کاستیها، سوء مدیریتها و ناکارآمدیهای ساختاری در ایران آن اتفاق رخ نداد و این یک واقعیت است.
این واقعیت به نظر شما ناشی از چه بود؟ و اگر رخ نمیداد آیا به نظرتان خطر به اندازه کافی جدی بود؟
واقعیتی که میگویم ناشی از تغییر رویکرد سیاستگذاری در رأس نظام تصمیمگیری بود. خطر هم قطعاً جدی بود و حداقل تا الان آن را رد دادهایم. خلاصهاش این بود که ما با چند تصمیم خوب و یک تغییر مقطعی در رویه حکمرانی جلوی خطرات بزرگ و بنیادینی را گرفتیم. به یک نکته خیلی مهم اما ریز هم در این میان توجه کنید که این وضعیت در چه شرایطی کنترل شد؟ در شرایطی که به هر حال برخی گروه ها مخالف تصمیمهایی مثل بستن حرم ها و اماکن مقدسه بودند اما سیستم با ارزیابی درستی که از تبعات احتمالی بیماری داشت مقابل این خواسته ها ایستاد.
خیلیها از جمله خود حضرتعالی معتقدید که یکی از ضعفهای نظام حکمرانی و سیاستگذاری کشور بی توجهی به حوزه علوم انسانی در مدیریت کشور است. درخصوص کرونا هم شاید یکی از تفاوتها این باشد که برخی مقامات و از جمله معاون وزیر بهداشت خواستار ورود علوم انسانی در این خصوص شدهاند. چقدر این کار را ضروری میدانید و البته چقدر امید دارید که این مقطع به مقطع تغییر رویکرد درباره جایگاه اجرایی علوم انسانی تبدیل شود؟
اگر امروز دولت و حکومت بگوید میخواهم یک سازماندهی جدیدی برای نظام اداری و اجرایی کشور بکنم، در همین لحظه ما به لحاظ داشتن متخصصین برجسته علوم انسانی در مضیقه هستیم. یعنی هم نظام دانشگاهی ما در تربیت این افراد آنچنان موفق نبوده و هم اینکه آنهایی که داریم و صاحبنظر هستند، نفوذ اجتماعی و مرجعیت عمومی لازم را ندارد. چون در موارد یا مسائل قبل خیلی از توانمندیهای آنها استفاده نکرده ایم. بنابراین من شخصاً تحرک و حرف خاصی از علوم انسانی در جریان کرونا ندیدم و توقع هم نداشتم ببینم، اینکه در دنیا حکومتها پول میدهند، امکانات میدهند و حمایت میکنند از تربیت کسانی که بیایند به خودشان غر بزنند و ایراد بگیرند، در حقیقت سرمایهگذاری میکنند برای روز مبادای خودشان. ما باید این واقعیت را بپذیریم.
با این ترتیب شما میخواهید بگویید در آن اتفاق مثبتی که گفتید در مدیریت کرونا رخ داد، علوم انسانی نقشی نداشت؟
نه نداشت. آن یک ضرورت بود که به شکل طبیعی به آن رسیدیم. مثلاً وقتی بحث تعطیلی مدارس بود کدام جامعهشناسان برجسته را داشتیم که برای بهبود فرآیند آموزش طرحی بدهند؟ کدام متخصصان ارتباطات را داشتیم که بیایند روند اقناع افکار عمومی درباره رفتارهای ضروری در دوره کرونا را هدایت کنند؟ برنامههای تلویزیونی که برای دانشآموزان پخش میشوند از کدام متخصصان روانشناسی و علوم تربیتی برای ایجاد جذابیت بیشتر بهره میگیرند؟ همه اینها خلأ دارند و این یعنی اینکه آنچه رخ داد و البته تجربه موفقی از مدیریت بود، در خلأ ایفای نقش علوم انسانی رخ داد و اگر از قبل جا را برای علوم انسانی باز کرده بودیم مطمئناً نتیجه کار به مراتب بهتر و باکیفیتتر میشد.
منبع: ایرنا
کلیدواژه: ویروس کرونا پاکستان دانشگاه تربیت مدرس ویروس کرونا پاکستان دانشگاه تربیت مدرس علوم انسانی تغییر رویکرد مدیریت کرونا دوره کرونا تصمیم گیری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۵۴۷۴۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
محبتهای ما محدود به چیزهایی است که نوعی شناخت از آنها داریم
خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: سبک زندگی به عنوان مجموعه به هم پیوستهای از الگوهای رفتاری فردی و اجتماعی، برآمده از نظام معنایی متمایزی است که یک فرهنگ در یک جامعه انسانی ایجاد میکند؛ و از آن جایی که هیچکدام از جوامع بشری را نمیتوان عاری از فرهنگ تصور کرد، بنابراین، میتوان گفت تمام اجتماعات انسانی، از ابتدای تاریخ تا کنون دارای سبک زندگی خاص خود بوده و از الگوهای رفتاری متناسب با شاخصهای فرهنگی خود برخوردار بودهاند.
پذیرش منفعلانه الگوهای رفتاری مبتنی بر فرهنگ غربی، برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزههای اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آنکه در چند دهه اخیر، ناکارآمدی تمدن سکولار غربی در پاسخ گویی به نیازهای چندبعدی انسان آشکار گردیده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانههای افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است.بازخوانی آموزههای اسلام و ژرف اندیشی در آن، ظرفیت بالای این آموزهها را برای فرهنگ سازی و ارائه الگوهای رفتاری مناسب نشان میدهد.قرآن که مهمترین منبع آموزههای اسلامی به شمار میرود، سرشار از الگوهایی است که شیوه زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی میکند؛ و در پرتو آیات آن، سیره پیامبر گرامی اسلام (نیز) به عنوان اسوه و نمونه عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است.
یکی از مطالبی که بارها بحث مفصلی دربارهاش انجام گرفته، قرب الهی و راه رسیدن به آن است که با استفاده از آیات و روایات و با استمداد از بحثهای عقلی به این نتیجه میرسیم که تنها راه رسیدن به قرب الهی عبادت خداست. آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۲/۰۹/۶، مطابق با بیستوسوم محرم ۱۴۳۵ است پیرامون این موضوعات ارائه کردهاند. قسمت نخست این سلسله مطالب تقدیم نگاهتان میشود:
محبت خدا از نگاه قرآن
طبق آیات، روایات و ادله عقلی یکی از ارزشهای متعالی در فرهنگ اسلامی و بزرگترین عامل برای تقرب به خدای متعال، محبت اوست. ولی در جامعه ما و حتی در محافل علمی، فرهنگی و اخلاقی آن طور که باید و شاید به این موضوع اهمیت داده نمیشود و حتی برخی با اینکه دلالت برخی آیات جای هیچگونه تأویل و توجیهی را باقی نمیگذارد، با استفاده از تأویلاتی، نسبت محبت به خدا را یک نسبت مجازی میدانند. به عنوان مثال خداوند در این آیه که با زندگی امروز ما نیز ارتباط بسیاری دارد، میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ »[۱]؛ خداوند در مقام استغنا هشدار میدهد که ما به شما نیازی نداریم و خیال نکنید که با ایمانتان، منتی بر خدا دارید. حتی اگر از دین برگردید، به خداوند ضرری نمیرسد و او کسانی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند. این آیه به صراحت بر محبت و عشق طرفینی بین خدا و برخی از بندگان دلالت دارد و از تأویلاتی که در اینباره شده، ابا دارد. این دلالت فقط مخصوص این آیه نیست و دهها آیه دیگر که در آنها محبت خداوند به صابران، صالحان، توبهکنندگان و… نسبت داده میشود، نیز بر این معنا دلالت دارند.
محبت خدا از نگاه روایات
روایات فراوانی درباره محبت خدا وارد شده، از جمله این روایت که میفرماید: الْمُحِبُّ أَخْلَصُ النَّاسِ سِرّاً لِلَّهِ ؛[۲] دوستدار خدا، باطن خودش را کاملاً برای خدا خالص کرده است، عمق دلش مخصوص خداست و هیچکس دیگر آنجا جا ندارد. وَأَصْدَقُهُمْ قَوْلًا؛ از همه راستگوتر است، زیرا همه مؤمنان از دوستی و اطاعت خدا و ترس از عذاب و غضب الهی دم میزنند، اما در مقام عمل این ادعاهایشان تأیید نمیشود، اما کسی که خدا را دوست بدارد، این گفتارش کاملاً صادق است. وأَوْفَاهُمْ عَهْدا؛ ً دوستدار خدا بیش از همه به عهد خود نسبت به خدای متعال وفادار است: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ [۳] همه مؤمنان با خدا عهد بستهاند که دستورات او را اطاعت کنند و از دشمن او پرهیز کنند، اما فقط برخی از آنها به عهدشان وفادار و در آن صادقند. وَأَزْکَاهُمْ عَمَلًا؛ کسی که خدا را دوست داشته باشد عملش از همه پاکتر و پاکیزهتر است. وَأَصْفَاهُمْ ذِکْراً؛ یادش نسبت به خدای متعال صافتر و بیپیرایهتر است. وَأَعْبَدُهُمْ نَفْساً؛ تمام وجودش وقف بندگی خداست و چیزی از وجودش را در غیر راه بندگی خدا صرف نمیکند. تَتَبَاهَی بِهِ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ وَتَفْتَخِرُ بِرُؤْیَتِهِ؛ آثار این محبت نیز این است که وقتی با خدا راز و نیاز میکند، ملائکه به وجودش مباهات و به دیدن او افتخار میکنند. بِهِ یَعْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی بِلَادَهُ وَ بِکَرَامَتِهِ یُکْرِمُ اللَّهُ عِبَادَهُ؛ خداوند شهرها و کشورها را به واسطه وجود چنین کسی آباد میکند و به واسطه احترام و ارزشی که برای این شخص قائل است به دیگران هم احترام میگذارد. یُعْطِیهِمْ إِذَا سَأَلُوهُ بِحَقِّهِ وَیَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَایَا بِرَحْمَتِهِ؛ اگر مردم از خدا به حق چنین کسی، چیزی بخواهند، خدا خواستهشان را ادا میکند. و به واسطه رحمتی که خدا به چنین بندهای میدهد بلاها را از دیگران دفع میکند. وَ لَوْ عَلِمَ الْخَلْقُ مَا مَحَلُّهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتُهُ لَدَیْهِ مَا تَقَرَّبُوا إِلَی اللَّهِ إِلَّا بِتُرَابِ قَدَمَیْهِ؛ اگر مردم میدانستند که دوستدار خدا چه قرب و منزلتی پیش خدا دارد، به چیزی غیر از خاک پای او، به خدا تقرب نمیجستند.
ضرورت بحث درباره محبت
با اینکه در کلمات اهلبیت علیهمالسلام، نسبت به محبت خدا اهمیت بسیاری داده شده است، ولی ما کمتر به آن میپردازیم و کمتر دربارهاش فکر میکنیم. از نشانههای این آفت، قراردادن محبت خدا در مقابل محبت اهلبیت و بیتوجهی به محبت خداست که نشانه ضعف فهم و معرفت است، ولی به هر حال واقعیتی است که در جامعه ما فرهنگ دینی آن چنان رشد نکرده که کاملاً این معارف جای خودش را باز کند و دلهای پاک جوانهای این نسل با این حقایق آشنا شود تا به رشد و تکاملی بینظیر دست پیدا کنند. حقیقت این است که کوتاهی ما در زمینه کسب محبت خدا به معرفت ضعیف ما برمیگردد. از اینرو خوب است مقداری درباره حقیقت محبت و چگونگی پیدایش، و شدت و ضعف آن بحث کنیم. از آنجا که محبت و دوست داشتن چیزی است که مردم شبانهروز دهها بار آنرا تکرار میکنند و مصادیق آنرا نسبت به خود، خانواده، دوستان و چیزهای دیگر حضوراً درک میکنند، شاید به نظر آید که محبت نیاز به تعریف ندارد، ولی با دقت درمییابیم که این معرفتها مبهم است و تعریف روشنی برای خود ما ندارد و در بسیاری از مواقع اشتباه میشود.
آثار محبت
همانطور که در منطق برای تعریف یک مفهوم ابتدا ویژگیها و محمولات مصادیق آن مفهوم را شناسایی میکنند و سپس با کنار گذاشتن صفات عرضی، با استفاده از ذاتیات، مفهوم را تعریف میکنند، برای تعریف محبت نیز خوب است ابتدا از مصادیقی که حضوراً و وجداناً مییابیم شروع کنیم.
ابتدا از یک مصداق ساده شروع میکنیم. بهترین و پاکترین مصداق محبت، محبت مادر به فرزند است. یکی از آثار محبت مادر به فرزند این است که به او خیلی توجه میکند. وقتی انسان چیزی را دوست ندارد، به آن توجه نمیکند و کاری به بود یا نبودش ندارد، اما وقتی چیزی را دوست دارد، ابتدا به آن توجه میکند و هر چه آن را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر به آن توجه میکند. یکی دیگر از آثار محبت این است که میخواهد همیشه نزدیک محبوب باشد؛ مادر میخواهد فرزندش را بغل بگیرد، به سینهاش بچسباند و او را ببوسد. از دیگر آثار محبت این است که انسان از توجه و ارتباط با محبوب لذت میبرد و آرامش پیدا میکند. وقتی مادر فرزندش را در بغل میگیرد، آرامش پیدا میکند، اما وقتی از فرندش جدا میشود، نگران است.
محبت یا لذت!
آثاری که درباره محبت در مثالهای گذشته گفتیم درباره محبت بین دو موجود بود. آیا میتوان گفت کسی خودش را دوست دارد؟ گاهی در محاورات عرفی میگوئیم: من خودم را دوست دارم. در بحثهای عقلی نیز میگویند: اصلیترین محبت در انسان، حب ذات است و بالاخره این بحثها آن قدر ادامه پیدا میکند و به جاهای ظریفی میرسد که خیلی سؤالبرانگیز است. سؤالاتی از این قبیل که چرا ما خدا را دوست میداریم؟ آیا از این جهت که به ما نعمت میدهد و نعمت را دوست میداریم و از آن لذت میبریم، خدا را دوست میداریم؟ اگر اینگونه باشد آنچه اصالتاً دوست داریم، لذت خودمان است. کمابیش اینگونه دوست داشتن را درباره خدا نیز میتوان گفت و برخی از روایات نیز در تأیید آن وجود دارد. شاید این روایت را من بارها در همین مجلس تکرار کردهام که خدای متعال به حضرت موسی وحی فرمود: ای موسی! کاری کن بندههایم مرا دوست بدارند [۴]؛ حضرت موسی عرض کرد: خدایا! چه کنم که بندگان تو را دوست بدارند؟ وحی شد: نعمتهای من را برایشان بیان کن! من این فطرت را در انسانها قرار دادهام که هر که به آنها خوبی کند دوستش میدارند. وقتی بفهمند که من چقدر خوبی به آنها کردهام، دوستم میدارند.
محبت امام سجاد علیهالسلام به خدا
این راه سادهای است و در بحثهای بعدی نیز به اینجا میرسیم که سادهترین راه برای افزایش محبت به خدا این است که نعمتهای او را ببینیم. آیا کسی که این همه به ما نعمت داده دوستداشتنی نیست؟! وقتی این دوستداشتن را خوب تحلیل کنیم، به این نکته میرسیم که در اینجا ابتدا ما لذت خودمان را دوست داریم و خدا را نیز از آن جهت دوست داریم که نعمتی به ما داده که از آن لذت میبریم. آیا انسان به جایی میرسد که خدا را چون خداست، دوست بدارد؟ در برخی از دعاها و مناجاتها داریم که خدایا اگر مرا به جهنم ببری، با دشمنانت محشور کنی و عذاب کنی، باز محبت تو از دل من خارج نمیشود .[۵] این محبتی است که امام سجاد علیهالسلام آن را ادعا میکند و ما به این سادگی نمیتوانیم آن را ادعا کنیم. درست تصور کنیم که از دنیا رفتهایم و شب اول قبر یا روز قیامت ما را به طرف جهنم میکشند. آیا با این حال باز خدا را دوست میداریم؟! از آیات و روایات برمیآید که خدا چنین بندههایی دارد که او را به خاطر خودش دوست میدارند. حال شاید بتوانیم با دقت در آیات، روایات و ادله عقلی بویی از چگونگی این محبت ببریم، اما انسان تا اینگونه نشود، کنه آن را نمیفهمد. ولی همین اندازه که انسان بتواند سعی کند که یک بویی از این محبت ببرد خیلی غنیمت است.
ابتهاج خداوند به ذات خودش
با این اوصاف باز به تعریف محبت باز میگردیم. اگر محبت این است که باید یک نفر، فرد یا چیز دیگری را دوست بدارد، دیگر محبت به خود معنی ندارد؛ البته اینکه میگوئیم خودمان را دوست میداریم از اینروست که بین ما و خودمان نوعی دوگانگی میبینیم. مراد از ما همان روحی است که درک میکند و آنچه دوست میدارد بدن است، اما حالا شبهه را به آن جایی ببریم که همان کسی که میگوید خودم دوست دارم، خودش را دوست دارد ولو اینکه اصلاً بدنی را درک نکند. این پرسش در مراتب بالاتر درباره خداوند مطرح میشود که آیا میتوانیم بگوییم خدا خودش را دوست میدارد؟ برخی از بزرگان و اهل معقول گفتهاند: بالاترین محبت در عالم، محبت خدا به خودش است و همه محبتهای دیگر شعاعی از آن محبت است. تعبیری که مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی در حاشیه بر «کفایة الاصول» در باب طلب و اراده آورده، این است که خدای متعال بالاترین ابتهاج را نسبت به ذات خودش دارد. شاید تعبیر ابتهاج، از محبت کمی چربتر باشد؛ نه تنها خودش را دوست دارد که اصلاً مبتهج [۶] است. برخی از بزرگان چنین تعبیراتی به کار بردهاند؛ البته در مقابل نیز کسانی میگویند: این سخنان صحیح نیست و درباره نسبت محبت به خدا باید به مضاف محذوف یا مجاز قائل شویم. حتی برخی گفتهاند همانگونه که در آیه «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا؛ چون ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم »[۷] روایت است که آسفونا به معنای به خشم آوردن اولیای خداست، درباره محبت خدا نیز باید بگوییم منظور محبت اولیای خداست و خود خدا دوستداشتنی نیست. ولی برخی معتقدند که اصلاً دوستداشتنیترین موجود در عالم خداست و بالاترین دوستی نیز دوستی خودش نسبت به خودش است و همه محبتهای دیگر شعاع محدودی از آن محبت بینهایت الهی نسبت به ذات خودش است.
محبت و کشش
میتوانیم بگوییم که وقتی انسان به چیزی محبت دارد، احساسی در او پدید میآید که به طرف محبوب کشیده میشود. بر این اساس میتوان محبت را یک کشش روانی دانست. همانگونه که آهنربا، آهنآلات را به طرف خود میکشد، محبت نیز یک حالت کشش است که با دل انسان سروکار دارد و روح و دل انسان را به طرف محبوب میکشاند. حال این پرسش مطرح میشود که چگونه انسان نسبت به برخی چیزها این حالت کشش را پیدا میکند و آیا این حالت اتفاقی است یا حکمتی دارد؟ روشن است که برخی از حالات در اختیار انسان نیست. مثلاً محبت مادر نسبت به فرزند کأنه یک امر غیراختیاری است و این طور نیست که مادر بیاندیشد که خوب است فرزندم را دوست بدارم و تصمیم بگیرد که فرزندش را دوست بدارد. مادر نمیتواند فرزندش را دوست نداشته باشد و در این امر کأنه اختیاری ندارند. آیا میتوان کاری کرد که انسان اختیاراً محبت پیدا کند؟ آیا میتوان محبت را اختیاراً تقویت یا تضعیف کرد؟ اگرچه کشش قلبی سادهترین تعبیری است که میتوان درباره محبت بهکاربرد، اما گاهی به درستی حقیقت محبت را روشن نمیکند و از علت و چیستی این کشش سخن نمیگوید. اگر انسان راز این کشش بیابد، کلیدی برای حل بسیاری از مسائل دیگری که پس از این مطرح میشود، به دست میآورد.
محبت و درک لذت
وقتی ما مثلاً غذا یا یک تابلوی نقاشی یا گل زیبایی را دوست داریم به این معناست که وقتی با آن ارتباط پیدا میکنیم لذت میبریم. اگر این طور باشد، به طرف آن کشیده میشویم وگرنه کشیده نمیشویم. دو نفر را فرض کنید که یکی یک تابلوی نقاشی را دوست دارد ولی دیگری اصلاً ذوق هنری ندارد و نمیداند زیبایی تابلو به چیست. دلیل اینکه فرد اول به طرف این تابلو کشیده میشود، این است که از آن لذت میبرد و علت اینکه دیگری به طرف آن کشیده نمیشود این است که لذت نمیبرد. حال سوال میشود چرا این لذت میبرد، ولی آن نمیبرد؟ درباره هر چیزی که انسان دوست دارد، این مسأله مطرح است. بالاخره انسان نوعی ارتباط با آنچه دوست دارد، برقرار میکند که باعث لذتش میشود. طبعاً محبتهای ما محدود به چیزهایی است که نوعی شناخت یا احساس لذت نسبت به آنها داریم. دلیل اینکه کسانی چیزی را دوست نمیدارند نیز این است که این احساسات برایشان پیدا نمیشود. حال یا زیبایی آن را درک نمیکنند و یا بهگونهای است که اتفاقاً با ذایقه آنها نمیسازد و از آن لذت نمیبرند. بنابراین باید برای تعریف محبت قید لذت را اضافه کنیم و بگوییم محبت این است که انسان نسبت به چیزی که از ارتباط با آن لذت میبرد، کشش پیدا کند، و باز اضافه کنیم که لذت بردن یعنی اینکه ارتباط با آن چیز تناسبی با قوای ادراکی او دارد. مثلاً در مورد ذایقه برخی از غذایی خوششان میآید و برخی نمیآید. پس باید تناسبی بین این ذایقه و غذایی که فرد میخورد، باشد تا لذت حاصل شود. این جاست که درک زیبایی در اشخاص تفاوت میکند. این قضیه حتی در حیوانات نیز مطرح است. بعضی از حیوانات هستند که ما از دیدن آنها نفرت پیدا میکنیم ولی آنها یکدیگر را دوست دارند و از دیدن همدیگر نیز لذت میبرند. بنابراین، تعریف ساده محبت کشش نسبت به چیزی است که با قوای ادراکی انسان نوعی تناسب دارد و از آن لذت میبرد.
محبت خدا و کشش
تعریف بالا درباره دوستداشتنیهای عادی انسان بود، ولی هنوز این سوال باقی است که «خودم را دوست دارم» یعنی چه؟ این سوال درباره خدای متعال نیز مطرح است. اصلاً خدا چگونه یک چیز را دوست دارد؟ مگر میشود خدا کشش داشته باشد؟ کشش انفعال، ضعف و تحت تأثیر واقع شدن است و خدا تحت تأثیر چیزی واقع نمیشود. کشش در جایی است که جاذبهای باشد و طرف مقابل را به طرف خود بکشد. اگر خداوند به این معنا چیزی را دوست بدارد، باید انفعال پیدا کند و خدا انفعال ندارد. شبیه این مضمون در دعای عرفه است که؛ الهی تقدس رضاک ان تکون له علة منک فکیف یکون له علة منی؛ خیلی مطلب بلندی است. ما میگوئیم این کارها را میکنیم تا خدا را راضی کنیم. امام حسین علیهالسلام در روز عرفه میگوید خدایا من نمیتوانم بگویم تو خودت، خودت را راضی میکنی، چه رسد به اینکه بگویم من تو را راضی میکنم. حال اگر معنای محبت کشش است، آیا دوستداشتن خدا به این معناست که او تحت تأثیر واقع میشود؟! آیا خدا کشش پیدا میکند؟! برای پاسخ اینگونه مفاهیم دقیق عقلی است که معمولاً چند راه مرسوم است. یک راه این است که میگویند ما در اینباره هیچ چیز نمیفهمیم، باید سکوت کنیم. این گروه خیال خود را راحت و اصلاً صورت مسأله را پاک میکنند. بعضی دیگر میگویند این تعبیرات، تعبیرات مجازی است. در اینجا به یک نوع تجوّز قائل میشوند و بالاخره یک نوع فن ادبی به کار میبرند و مشکل الفاظ را حل میکنند.
اما اهل دقت در اینگونه مفاهیم توسعه دادهاند و گفتهاند خود کشش موضوعیت ندارد و آنچه در اینجا مطلوب است اتصال است. حتی اتصال نیز در جایی است که دوییت باشد، در جایی که دوییت نیست، به جای اتصال، وحدت است. آن موجود واحد است که کمال دارد و خودش، خودش را دوست دارد.
عینیت ذات و صفات خداوند
صفات خدا عین ذات اوست، نه خارج از ذات او، و تعددهایی که ما در اینجا میبینیم بهخاطر نقص وجود ماست. وجود هر چه کاملتر شود، جمعتر و بسیطتر میشود و علمش عین حیات و حیاتش عین قدرتش است. علم خدا، با محبت خدا و با کمال خدا همه یک چیز است. پس محبت یک نوع کشش، ارتباط یا اتصال با یک موجود است؛ اعم از اینکه آن موجود خودش باشد یا موجود دیگری که کمال وجود است. وقتی کمال شد، هر موجودی که واجد آن باشد، اگر کمالبودنش را بشناسد، از آن لذت میبرد. بنابراین اگر ما بخواهیم محبت خدا را پیدا کنیم، باید به اندازهای که عقلمان میرسد، از راهی که خود خدا معین کرده، کمالات خدا را بشناسیم و سعی کنیم قدرت درک کمال را پیدا کنیم؛ البته شرایط دیگری هم لازم است که انشاءالله بعدها عرض میکنیم. این محبتها اختیاری است؛ البته خداوند مایه آن را در وجود ما قرار داده، اما به آگاهی رساندن، شکوفا کردن و بهرهگیری از آن، تابع اختیار ماست که باید از راه تقویت معرفت و فراهم کردن شرایط به آن نائل شویم.
[۱]. مائده، ۵۴.
[۲]. مصباح الشریعة، ص ۱۹۳.
[۳]. احزاب، ۲۳.
[۴]. بحارالانوار، ج ۲، ص ۴.
[۵]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص ۳۴.
[۶]. ابتهاج حالتی است که لازمه محبت و رسیدن به محبت است.
[7] . زخرف، ۵۵.
کد خبر 6083334 فاطمه علی آبادی